وه! چه شورانگیزی ای شیرین پسر؟
هم نمک می ریزد از تو هم شکر
خاک پایت چون مرا فرق سرست
من چرا بردارم از پای تو سر؟
خاک گشتم لاله از خاکم دمید
هم چنان داغ تو دارم بر جگر
بی خبر بودن ز عالم آگهی ست
زاهد افسرده کی دارد خبر؟